دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت
ما بی خبر شدیم که دیدیم حسن او
ما بی خبر شدیم که دیدیم حسن او
ما بی خبر شدیم که دیدیم حسن او
ما بی خبر شدیم که دیدیم حسن او
ما بی خبر شدیم که دیدیم حسن او
ما بی خبر شدیم که دیدیم حسن او
ما بی خبر شدیم که دیدیم حسن او
ما بی خبر شدیم که دیدیم حسن او
ما بی خبر شدیم که دیدیم حسن او
ما بی خبر شدیم که دیدیم حسن او
ما بی خبر شدیم که دیدیم حسن او
او خود ز حال بی خبر ما خبر نداشت
او خود ز حال بی خبر ما خبر نداشت
او خود ز حال بی خبر ما خبر نداشت
او خود ز حال بی خبر ما خبر نداشت
او خود ز حال بی خبر ما خبر نداشت
او خود ز حال بی خبر ما خبر نداشت
او خود ز حال بی خبر ما خبر نداشت
او خود ز حال بی خبر ما خبر نداشت
او خود ز حال بی خبر ما خبر نداشت
او خود ز حال بی خبر ما خبر نداشت
او خود ز حال بی خبر ما خبر نداشت
ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
ما را به چشم کرد که تا صید او شدیم
زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت
زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت
زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت
زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت
زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت
زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت
زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت
زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت
زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت
زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت
زان پس به چشم رحمت بر ما نظر نداشت
گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد
گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد
گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد
گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد
گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد
گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد
گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد
گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد
گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد
گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد
گفتا جفا نجویم زین خود گذر نکرد
گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت
گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت
گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت
گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت
گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت
گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت
گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت
گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت
گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت
گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت
گفتا وفا نمایم زان خود اثر نداشت
وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد
وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد
وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد
وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد
وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد
وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد
وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد
وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد
وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد
وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد
وصلش ز دست رفت که کیسه وفا نکرد
زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت
زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت
زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت
زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت
زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت
زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت
زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت
زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت
زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت
زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت
زخمش به دل رسید که سینه سپر نداشت
گفتند خرم است شبستان وصل او
گفتند خرم است شبستان وصل او
گفتند خرم است شبستان وصل او
گفتند خرم است شبستان وصل او
گفتند خرم است شبستان وصل او
گفتند خرم است شبستان وصل او
گفتند خرم است شبستان وصل او
گفتند خرم است شبستان وصل او
گفتند خرم است شبستان وصل او
گفتند خرم است شبستان وصل او
گفتند خرم است شبستان وصل او
رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت
رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت
رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت
رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت
رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت
رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت
رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت
رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت
رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت
رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت
رفتم که بار خواهم دیدم که در نداشت
گفتم که بر پرم سوی بام سرای او
گفتم که بر پرم سوی بام سرای او
گفتم که بر پرم سوی بام سرای او
گفتم که بر پرم سوی بام سرای او
گفتم که بر پرم سوی بام سرای او
گفتم که بر پرم سوی بام سرای او
گفتم که بر پرم سوی بام سرای او
گفتم که بر پرم سوی بام سرای او
گفتم که بر پرم سوی بام سرای او
گفتم که بر پرم سوی بام سرای او
گفتم که بر پرم سوی بام سرای او
چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت
چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت
چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت
چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت
چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت
چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت
چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت
چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت
چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت
چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت
چه سود مرغ همت من بال و پر نداشت
خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش
خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش
خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش
خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش
خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش
خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش
خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش
خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش
خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش
خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش
خاقانی ارچه نرد وفا باخت با غمش
در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت
در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت
در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت
در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت
در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت
در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت
در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت
در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت
در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت
در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت
در ششدر اوفتاد که مهره گذر نداشت